نامه های چهارشنبه

چهارشنبه ی چهل و یکم: عید

چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۶ ق.ظ

سلام حضرتِ مبارک

که ایام به بودنِ شما همه مبارک اند و عید اند.


دو هفته چهارشنبه نویسی عقب افتاد و من تمام این دو هفته درگیر فکری بودم که رهایم نمیکرد. رهایم نمیکرد چون نمیدانستم امرِ به خاطرِ شما اتفاق افتاده را باید به شما سپرد، نه به این دکتر و آن مهندس و آن یکی متخصص. مگر نه اینکه هر امری در این عالم به خاطر فیض و برکت و وجود و نور شماست؟ پس چه امری و اتفاقی ست که به دستِ ما و اختیارِ ما و فکرِ ما خیر و خوب شود؟


اما کدام فکر است که این "راحت" را به راحتی بپذیرد؟ کدام فکرِ تکنولوژی زده ایست که به حرفهای دکترها بیشتر اعتنا نکند از حرف های شما؟ قبول بفرمایید که زندگی کردن در دنیای حال، محضِ زندگی کردن، سخت است. خوب و بد و دین دار و بی دین بودنش به کنار، خودِ زندگی کردن ما هو زندگی، سخت است. پذیرش اینکه یک نفر هست که همه ی خیرات به دستِ اوست و باید به او مراجعه کرد و ندیدش سخت است. شنیدنِ صدایی که نمیشناسی ، دیدنِ رخی که ندیده ای ، ایمان آوردن به خطی که نشانی از آن نداری ، سخت است آقا، قبول بفرمایید که سخت است و این سخت برای اول راهی ها سخت تر.


انگار موسی ای که در دنیای خضرگونه ای به سکوت امر شده باشد و طلبِ خیر و ایمان به رسیدنِ به آن خیر.


شما خوب میدانید که من عقب نشینی نکرده ام، من همانم و عهد همان است و قرار همان ولی وضعیتی پیش آمد کرده که خود بیش از من به آن واقف اید و همین کیفیتِ وضعیتِ جدید است که منِ سست ایمان را لرزانده. درمانده و بی هیچ راهِ گریزی فقط باید منتظر بمانم و صبر کنم و طلب خیر تا از این آتشِ عظیم به گلستان برسم.


حال و روزم سخت است آقا و  اگر ایمان داشتم که قلم محرم اسرار ما و شماست بیشتر میگفتم که چه میکشم و اگر اشک پرده دری نمیکرد ... شرح ماجرا میگفتم تا سبکی حاصل شود اما ...


کاش این عید بر من هم مثلِ همه ی مومنانِ خوبِ خدا مبارک باشد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">