نامه های چهارشنبه

چهارشنبه ی بیست و ششم: وصل

چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ب.ظ

سلام حضرت آقا

وصال شهد شیرین دنیای هجرآمیز روزگار ماست، از وصل به یکدیگر آنقدر شاد میشویم که برای چند روز هم که شده دنیای پست تر از شکمبه ی گوسفند برایمان میشود عسل ... الحق و الانصاف وصال شیرین است آقا 

ولی

تلخ هم هست، از لحظه ای که طعمش را چشیده ام، فراق و دوری و دلتنگی تلخ تر شده و همه ی اینها به کنار، انتظار طاقت فرساتر. 

میدانی حضرتِ توحید

خودم را میگذارم جای سلمان، فکر میکنم به روزگار او که آسمان و ریسمان به هم بافت و از شهری و دیاری و دینی و آیینی آنقدر هجرت کرد و رفت و رفت و رفت تا رسید به آنچه که میخواست. انگار هرجا که میرفت نشانه ای بود که او را رهنمونِ سرزمینی میشد که دست آخر حجاز بود، اما وصال روزگار ما و هجرت دنیای ما خلاصه میشود در همین درجا زدن، درجا زدن در قفس دنیا و حبسِ تن، انصاف بده که سخت است آقا ... ما نمیدانیم به کجا هجرت کنیم، در همین سه در چهار اتاق تیره و تاریک باید بمانیم و کم و زیاد و سرد و تاریک و تند و تیزِ بندگان خدا را صبر کنیم تا خدا را خوش بیاید تا شما را خوش بیاید تا به وصال برسیم ...


مهدیِ فاطمه

اجازه بده اینگونه بخوانمت، از لحظه ی چشیدن وصل، داغ فراق شما سخت تر شده، که اگر وصل ما آدم های عادی انقدر شیرین است ... تو که بیایی ... قالب تهی میکنم از خوشی ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">