چهارشنبه ی بیست و هشتم: زشت و زیبا
تا امشب برایم غیر قابل فهم بود که امام امتی بنشیند و مدام به گریه و زاری باشد از حال امتش، به خیالم امام باید مدام و مدام در حرکت و رشد و تکاپو میبود و شادی همه ی وجودش را در بر میگرفت و غم هیچ راهی به صورت و سیرتش نداشت، امشب اما ورق برگشت.
وقتی یک نفر از ما آدم های عادی میتواند در یک لحظه از شادی و شور و شعف محض به اشک روان برسد بعد از دیدن حال و اوضاع زندگی دیگری، شما چطور میتوانید حال ما را ببینید و شاد باشید؟
حضرت زیبا
برای چشم زیبا بین دیدن زشتی درد است، زهر است، هلاکت است ... و برای چشمی که خود صاحب زیبایی ست ... بگذار نگویم که زشتی ...
قشنگ آنجاست که زشتی و زیبایی ترازوهای ما با شما فرق دارد ، زشت ما قلت در چشم دیگران است و زشت شما قلت در وجود خود ... و چه سخت است که ما خودمان را برای دیگران باد میکنیم و باد میکنیم و باد میکنیم و ... برای خودمان پوچ.
حضرت کثرت
زیبایی حقیقی زیبایی روحی ست که بتواند خودش را و دنیایش را در دل زباله دانی دون دنیای بی مقدار چنان بیاراید که همگان دنیا را بخاطر او بخواهند و زشتی حقیقی اینکه آنقدر خودت را غرق در چه کرد چه کنم چه کرد چه کنم های دنیا کنی که از خودت هیچ باقی نگذاری، حتی قطره آبی روی تکه سنگی ...
و هنوز معتقدم، اعتیاد به اینکه "نماز صبحم قضا شد پس از دایره دوست داران آقا پرت شدم بیرون" توهین به ساحت عظیم و مقدس شماست، کدورتی بین ما و شما اگر باشد -که قسم میخورم نیست- از کثرت کمبودهای ماست برای خودمان اگرنه شما عظیم ترید از توقع از ما.