سلام حضرتِ آقا
در حدیثی از جدّ شریفتان امام محمد باقر علیه السلام داریم که "به راستی که مومنان تسلیم شوندگان رستگارند، تسلیم شوندگان همان نجیبان هستند، پس مومن غریب است و خوشا حال غریبان"*. هفته ی گذشته به سیر در ایمان گذشت، به مومن بودن، حال دوست دارم بدانم رزقِ این مومن چگونه است؟ این تسلیمِ رستگارِ نجیبِ غریب، چگونه از پروردگارِ این عالم رزق دریافت می کند؟ و وجه تمایز دریافت او با دریافت دیگران در چیست؟ و اصلا معنایِ رزق چیست که بر برخی تنگ میگیرند و بر برخی بسیط و فراخ؟ و اصلا چرا؟ و ظرفِ هر رزقی چقدر است؟
حضرتِ آقا
اگر رزق را بخشش مخصوصی مطابق حال و روزِ فرد بدانیم که حیاتِ آن بدان وابسته است و همواره در جریان است و به خاطرِ همین جریانِ همیشگی فراوان هم هست، پس چگونه است که روزگار گاهی بر انسان تنگ می گیرد؟ شاید آن هنگام که میخواهیم و اجابت نمی شود، حال و روز و ظرفمان برای پذیرش رزقی بیشتر آماده نیست و آن هنگام که نمی خواهیم و بی دریغ مهیا میشود قرار است آماده ی پذیرشی شویم که از ظرف فعلی بزرگتر است و ما را هم بزرگ تر می کند. اما حکمت آن اوقات که می خواهیم و می شود و بعد همه چیز به هم می ریزد چیست؟ و آن هنگام که می خواهیم و میشود مجازیم خود را مستحق بدانیم یا نه؟
اما چطور می شود فرق اینها را در وانفسای دنیا فهمید؟ چطور میشود آرام ماند و صبور؟ مومن چگونه است که نجیب است؟ لابد قید ندارد و بر اجابتِ دعایِ خیر خویش اصرار ندارد بلکه خود را موظف و مکلف می داند به دعا کردن، چون محتاجِ دعاست اما ایمان دارد که محتاجِ استجابت نیست، بلکه می داند خداست که تشخیصِ احتیاجِ او می دهد. پس مومن اصرار به اجابت ندارد.
پس چرا دعا؟ چرا درخواست؟ اگر قرار بر این است که هر ادعونی، استجب لکم نباشد، پس منتهایِ فهمِ این کلام شریف چگونه است؟ فکر میکنم که ایمان آن مقامِ بالای زیبایِ نجابت است در این معنا که تو بخواه، تو بیشتر و وسیع تر و زیباتر از منِ خدا بخواه، و بگذار این من باشم که تشخیص بدهم شکلِ استجابتِ خواستنِ تو چگونه باشد؛ و این شاید منتهای جاده ی عشق است که در نهایت "... و من عشقته قتلته".
حضرتِ نور
در اینجا که ماییم یک نفر در حسرتِ نداشتنِ فرزند می سوزد و دیگری در تهیه ی احتیاجاتِ فرزندانی که دارد درمانده، یک نفر از داشتنِ همسر در عذاب است و دیگری از نداشتن، یک نفر از مالِ فراوان به جهنم حسادت ها افتاده و دیگری از شدتِ فقر، حرمت از دست داده ... اینجا چگونه دنیایی ست؟
این طور نیست که حدی باشد و اندازه ای و آرامشی باشد برای بعد از آن. در اینجا که ماییم هر خواستنی را بیشتری و بالاتری و بهتری و برتری هست که آرامش از انسان بگیرد. پس مومن چگونه است که هم آرامش دارد و هم در دعاهایش میل به بهتر و بیشتر و بالاتر و برتر داشتن؟ این چگونه میلی ست که روز به روز حتی اگر استجابت نشود افزون است؟ و رزق مومن چگونه است که او در کم و زیادش در امنیت است؟
حضرتِ آقا
فکر میکنم ایمانِ مومن، ایمان به رزق نیست، ایمان به رزاق است نه از حیثِ رزاق بودن، بلکه از حیثِ رب بودن. ایمان مومن، ایمان به خدایی نیست که رزاق است و انیس است و غفار است و چه است و چه است، ایمان مومن به خدایی ست که رب است و هر لحظه ی او را می داند که تنگ بگیرد یا بسیط. از این روست که مومن منتظرِ رزق نیست، بلکه منتظرِ اراده ی رب است و اراده ی خود را تنها با دعاست که در طولِ اراده ی رب قرار می دهد و بهتر و بیشتر و بالاتر و برتر می خواهد اما، شکلِ این برتری و بهتری را از آن جهت که علم خود را کامل نمی داند به رب واگذار می کند. از این روست که مومن همواره در خیر است*.
و این ایمان از کجا می آید آقا؟ چگونه می توان به این درجه رسید که خدا را قبل از رزاق بودن، اله و رب و ملک دانست؟ اله از آن جهت که شایسته ی عبادت است، رب از آن جهت که کمال فرد را در هر لحظه می داند و او را به آن سو هدایت می کند و مَلِک از آن جهت که بود و نبودِ عبد به دستِ اوست. حال این خدا گاهی رزاق است، گاهی غفار است، گاهی خیرالماکرین است، گاهی سریع الحساب است و گاهی سریع الرضا و در عین حال رئوف و عطوف و انیس و رحمان و رحیم نیز هست.
این شاید همان توحید صفاتی باشد، که اگر خدا را رزاق می بینی و رزقِ حالِ خویش از او طلب می کنی، خدا را عالم هم بدان، و غفار و ستار و انیس و رفیق و سریع الحساب و قبل از همه ی اینها ایمانت به خدایی باشد که همه ی اینها با هم است، اگر تویِ بنده حالا متوسل به صفتِ رزاق بودنش شده ای، از اندازه ی کوچک توست که او را فقط رزاق می بینی و دیگر هیچ و اگر ستار بودنش را نشانه رفته ای ایمان داشته باش که عادل هم هست.
حضرتِ توحید
بنظرم تنها چنین خدایی ست که شایسته ی مقامِ ایمان و شایسته ی خوف و رجاست. جز این خدا را نمی توان در خوف و رجا به خاطر داشت و جز این خدا را نمی توان به خدایی قبول داشت. چرا که خدایی که فقط رزاق باشد در مثل مانند خورشید است که فقط روز هست. خدایی که رزاق باشد اما عالِم و کریم و رحیم و رحمن نباشد، نمی تواند این عالَم را خدایی کند.
پس مومن، مومنِ به همه ی خداست، نه یک وجهِ او، و اگر دعا می کند و اصرار می کند و با وجودِ عدم استجابت دست از دعا نمی کشد، از آن روست که خود را به دعا و سخن گفتن با چنین خدایی بیش از اجابتِ درخواستِ خویش محتاج می داند.
یا ابا الایمان
ما را مومن بگردان.
*اصول کافی، جلد ۱، ص ۳۹۱
* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: هرچه برای مومن پیش می آید خیرِ اوست