چهارشنبه ی بیست و دوم: ولادت
مقرری چهارشنبه نویسی این بار برابر شده با پنجم اسفند ماه یکهزار و سیصد و نود و چهار خورشیدی، روز مهندس، به قولی ولادت امام سجاد علیه سلام به تاریخ قمری این روز و تولدِ من.
سلام حضرت بابا
از اینجا که منم، آسمان آبی ست، زمین سبز است و درختان روشن و گونه های دختران گل انداخته ی شرم و چشمان پسران خمیده ی حیا، پدران دست نوازش برنداشته اند و مادران آهنگ لالایی میخوانند. زمان به وقت زاویه ی نگاه من قشنگ میگذرد و لحظه ها کوک شده بر آواز قناری های غزل خوان طیّ طریق میکنند. میبینی آقا دنیا با حال ماست که تغییر میکند. یک نفر همه ی این لحظه ها را سیاه میبیند، یکی طلایی، دیگری صورتی و آن یکی که چشم بر برسته، هیچ.
دنیا از آن جایی تغییر میکند که ما تغییر کنیم و امان از آن لحظه ها که نشسته ایم و دست بر جبین حسرت گذاشته ایم که: خدایا چرا من؟ و نمیدانیم این خود ماییم که چنین خواسته ایم و چنین شده ... نمیشود بر لب بام راه رفت و دعا کرد سلامت ماند، یا بی علمِ شنا به اقیانوس زد و دعای سالم به ساحل رسیدن کرد، همین طور است بی ایمان به خدا دل به جنگل دنیا سپردن ... ما میخواهیم آنچه ما میخواهیم شود و نمیدانیم چطور بخواهیم که بشود .
حضرت هست
به گمانم آدمیزاد آن طور آفریده شده که لحظه لحظه لحظه ی زندگی اش میلاد باشد و این سالگردِ همیشه یاداوری یکباره ی تمام لحظه هاست، زمین خوردن ها، لگدمال شدن ها، از دست دادن ها و باز برخاستن ها ...
آقا جان
آدمیزاد آمده که زمین بخورد، خاکی شود، دردش بیاید، و یا علی گویان، برخیزد و همین زمزمه ی نام علی ست که همین زمین خوردن هرباره را هم شیرین میکند.
حضرت حکمت
در این قسم امور ما را به کلی آزاد آفریده اند که حکمت برخی اتفاقات را انتخاب کنیم که چه باشد و چه انتخابی زیبا تر از حضّ اینکه زمین خوردم که یا علی بگویم، به زندان افتادم که یا موسی بن جعفر بگویم و فراموش شدم که دمِ یا مهدی ادرکنی بگیرم ...