چهارشنبه ی بیست و نهم: حُرمَت
حرمتِ بزرگتر را نگه داشتن، سخت است آقا. این را به صراحت و قطعیت عرض میکنم.
سلام حضرتِ بزرگتر
فکر میکنم ضرب المثلِ معروفِ: "در جوانی پاک بودن، شیوه ی پیغمبری ست؛ ورنه هر گبری به پیری میشود پرهیزگار" مربوط به همین حرمت نگه داری هاست. سخت است بینِ زردِ قناری و قرمزِ سیر، آن یکی که بیشتر دوست داری را کنار بگذاری و آن دیگری که بزرگتر انتخاب کرده را برداری که حرمت نگه داشته باشی و این کنار گذاشتن ها در جوانی بسیار بسیار بسیار سخت تر است از پیری.
سخت است بخواهی اینجا بنشینی و او جای دیگری نشانت دهد و بخاطرِ احترامش قبول کنی. سخت است غذای کم نمک پختن، سخت است نوشابه و چیپس و پفک را از دمِ دستِ بزرگترها دور کردن و در عین حال بی احترامی نکردن. سخت است تکه شکسته های دلت را از رویِ زمین برداری و جمع کنی و با خودت بگویی: "پیر شدن دیگه تقصیری ندارن". برنامه هایت بهم میریزد، آرزوهایت جابجا میشود، قرارهایت دیر میشود و رسیدن هایت ختم به نرسیدن، ولی باید احترامِ بزرگتر را نگه داشت. حرمت نگه داشتن انصافاً سخت است آقا؛ اما از این هم سخت تر میدانید چیست؟ تماشایِ نمایشِ بی حرمتیِ کوچکترها به بزرگترها و مهر بر دهان زدن از سرِ اجبار و سکوت کردن. این از اولی هم سخت تر است.
و ما این روزها بازیگرِ نقش های سختِ این آفرینشِ پیچیده ی بی حد و مرزیم.
دلبرا
ترسم این است بیایی و باشم و عادت به حرمت شکنی آنقدر عرف شده باشد که با چشم های غرقِ گناه، نگاهتان کنم. از این روست که دعایِ همیشه ام حیات در زمانه ی ظهورِ شما به شرطِ کوری ست وگرنه من کجا و دیدنِ رویِ یوسفِ زهرا...